چند بز کوهی برای نجات جان خود از حمله گروهی سگهای وحشی آفریقایی بر روی صخرهای پناه بردهاند.
نظر شما
نظرات
- انتشار یافته: 7
- در انتظار بررسی: 0
- غیر قابل انتشار: 2
-
یکی یکی امدندسگ هاو امتحون کردندبالای سخره شیب داشت جالبه جرعت نکردند ترسیدند سربخورند بیفتن پایین-(خودت میگی مثه برکوهی میره بالا)خیلی براشون راحت است چه سگ های سمج وخوشکلی بودند..بزه ها هم انگاری خیالشون راحت بود لمیده بودند روی لب پرتگاه وجم نمی خوردند-دست گل تان دردنکندباسپاس-
-
در سطح همین تهران، روز و شب چه تعداد بز کوهی مورد حمله انفرادی و گروهی سگ های وحشی قرار می گیرند خدا می داند و خدا می داند چه تعداد از آنها به دام می افتند و چه تعداد موفق به فرار می شوند. البته پلیس آگاهی تهران هم تا حدود زیادی از این موضوع اطلاع پیدا و برای مقابله با سگ های وحشی تلاش می کند. خسته نباشید پلیس زحمت کش ای حافظان امنیت.
-
مشرق به نظر میاد که آهو باشند یا غزال نه بز کوهی
-
بسیار جالب بود. البته غزال هستند
-
من وقتی به دنیا اومدم ، یهو در دنیا همه چیز عوض شد ، برادرم اون روز خواست تنها بمونه وبرا خودش کتاب بخونه ، همون برادری که هیچ کس تحویلش نمی گرفتن یهو برا همه مهم شد همون روز و پدرم به فکر رفت چی شده چرا یعقوب میخواد تنها بمونه نکنه عاشق شده ، به عموم خبر داد عمو هم به عمو و عمه ها و اونها هم به بچه هاشون و بچه محله ها و حتی دوستای یعقوب ،،، ای وای یعقوب میخواد تنها بمونه و کتاب بخونه ، یهو همه ریختن خونه ما و یعقوب تعجب کرد ، همه میخواستن دلیل تنها بودن یعقوب را بدانن و یعقوب میگفت : فقط امروز هوس کردم تنها باشم وکتاب بخوانم مگه چی شده ، مگه کسی توجه میکرد یکی میگفت روانی شده یکی میگفت متعاد شد و عاشق .... خلاصه یهو در خونه ما را یکی زد و در را باز کردیم بله بز دانا وارد شد ، بز اول به طرف یعقوب رفت و گفت چی شده ،یعقوب توضیح داد میخوام تنها بمونم و کتاب بخونم ، بز عصبانی شد و گفت غلط میکنی کتاب میخونی و با شاخهاش به یعقوب حمله کرد .
-
خدا خیرت بده کلی خندیدیم
-
علی خان فعلا بباف تابه مرادت برسی اینا را ازکجا میاری وجفت وجور میکنی!به جون خودم یه کتاب برای بچه ها بنوس واسمش بذار "داستانک های"طنزوتخیلی"خودم خریدارم.. اولیش آحسن ولی"ازبزبی ادب خوشم نیامد"
-